نوشته شده توسط : توفیق کعبی

ويژگي‌هاي مهدويت از ديدگاه قرآن
سيماي ظاهري اسلام، تحقق آن در جامعه‌اي سياسي ـ ديني ـ يعني امت ـ بود و [اين امت] از تمام افرادي كه در سراسر جهان به خداوند و وحي الهي از طريق محمد [(ص)] ايمان داشتند، تشكيل مي‌شد. از اين رو اعتقاد مسلمانان به رهبري مسيحايي كه هدايت شده الهي است ـ يعني مهدي ـ ريشه در قبول اين امر دارد كه كار و نقش محمد [(ص)] ـ به عنوان پيامبر هدايت شده الهي ـ ايجاد اين امت آرماني بوده است. وحي اسلامي خود را بطور جدي درگير تعيين آن دسته از شرايط بشري مي‌داند كه مانع از تحقق اهداف غايي الهي دربارة بشريت است. تمدن بشري ـ آن گونه كه قرآن تصريح مي‌كند ـ سابقه جهاد (مبارزه) دائم عليه خودمحوري بشر و كوته‌فكريِ خودپرورده او است؛ يعني همان دو منبع اصلي تنازع و نابودي بشريت كه ملازم آن است. پيش از آن كه واقعاً بتوان از طريق جهاد اصغر بر دشمن بيروني كه مانع از تحقق جامعة بشريِ مبتني بر عدالت و صلح است، غلبه كرد،‌ ابتدا بايد از طريق جهاد اكبر بر دشمن درون پيروز شد. مبحث نجات و رستگاري در اسلام نشانگر وضعيت بحراني بشر است و به سرنوشت عام بشر ـ يعني حماسه بشريِ جست‌وجوي عدالت و صلح ـ معنا مي‌بخشد؛ معنايي كه انسان‌ها شديداً بدان نيازمندند. اين است جوهر مهدويت در اسلام.
خداوند طي دوران مختلف، در تاريخ مداخله نموده و نمونه‌هايي زنده، يعني پيامبران را ـ كه مي‌توانند ماهيت واقعي بشر و كمال او را از طريق ايمان به خداوند متذكر گردند ـ به سوي مردم روانه مي‌كند. در آخرالزمان، پس از آن كه بشر زمان را به هدر مي‌دهد و باز هم زماني كه خود را نيازمند احياي معنويت و اخلاق مي‌داند تا وظيفة تاريخي خود در ايجاد نظم الهي بر روي زمين بر عهده بگيرد، خداوند عيسي و مهدي را خواهد فرستاد تا ايمان ناب و خالص را احيا نمايند و كارهاي ناروايي را كه عليه بندگان درستكار خداوند روا داشته شده، جبران نمايند. در اين ميان، انسان‌ها بايد به تلاش خود ادامه دهند تا ماهيت ازلي خود را از طريق اسلام (تسليم) بشناسند. اين است سيماي معنوي ـ اخلاقي مهدويت در اسلام.

مهدويت در تاريخ
وظيفة ايجاد يك جامعة سياسي مستقل‌ (امت) ـ كه در درون خود مبارزه‌اي انقلابي را با هر گونه نظام متخاصمي كه ممكن بود مانع از تحقق آن گردد مي‌پرورد ـ به لحاظ تاريخي بر عهدة خود پيامبر بود؛ آن‌گاه كه نخستين سياست اسلامي را در سال 622 ميلادي در مدينه بنا نهاد. رابطه قطعي ميان انتصاب الهي نبوت و ايجاد نظام جهاني اسلامي يك جزء جدانشدني [از آموزة] مهدويت در اسلام است. در نتيجه‌ انتظار مي‌رود كه مهدي به دليل انتصاب خود به عنوان وارث پيامبر و خليفه خدا اين آرمان متعالي را بر روي زمين تحقق بخشد.
در قرن اول، عوامل تاريخي و جامعه‌شناختي پس از رحلت پيامبر ـ در سال 632 م ـ در تشديد اميدها و انتظارات مربوط به مهدويت در جامعه اسلامي مؤثر بود؛ به‌ويژه در ميان كساني كه به دليل شيعه بودن ـ پيروي از علي‌بن‌ابيطالب و طرفداري از ادعاي وي نسبت به خلافت ـ مورد آزار و اذيت واقع مي‌شدند. هنگامي كه خلافت در سال 661 م از دست
بني‏هاشم (طايفة پيامبر) ـ كه ادعاهاي سلالة علي(ع) را تأييد مي‌كردند و مشتاقانه در انتظار بازگشت ((‏عصر طلايي)) پيامبر بودند ـ خارج شد، بسيار نا اميد و سرخورده شدند. از آن پس، انديشه [خلافت] يك رهبر كامل و امام منصوب از جانب خداوند همواره در ميان مسلمانان ـ در ميان شيعيان به گونه‏اي خاص ـ مورد تأكيد واقع شد. اگر ‌چه علي و پسرش حسين، چه بسا مفهوم غير معاد‌شناختي مهدي تلقي مي‌شدند امّا اين فرزند علي، ((‏محمد‌ بن ‌حنفيه)) بود كه مهدي موعود معرفي شد و تصور مي‌شد كه او از شناخت باطني لازم براي نجات پيروان خود از ظلم و ستم و ايجاد جامعه‌اي مبتني بر عدالت برخوردار است.
وقوع جنگ‌هاي داخلي و وضعيت آشفته آن، در ايجاد انديشه منجي مسيحايي نقش بسيار زيادي داشت. منجي‌اي كه در وهلة نخست، بايد ظلم‌هاي وارد شده بر ستمديدگان را جبران و عدالت را برقرار نمايد (كه منظور شيعه از اين عدالت بر‌اندازي خلافت ظالمان و بازگشت به اسلام ناب است) و در مرحلة بعد، جهان را به دين اسلام در ‌آورد. اختلاف‏نظر دربارة مصداق مهدي، ‌عامل عمده تفكيك فرقه‌ها در ميان فرقه‏هاي گوناگون شيعه مي‏باشد. شيعه منتظر عدالت است و به تعبير مكرر آن‌ها ـ كه حاكي از اعتراض بنيادين اجتماعي است ـ هنگامي كه غيبت الهي به سر آيد و مهدي ظهور كند، ((‏جهان پر از عدالت خواهد شد؛ همان‌گونه كه هم‌اكنون پر از بي‌عدالتي است)). اين انتظار فقط اميد به آينده نيست بلكه نوعي ارزيابي مجدد در هر دوره از حيات اجتماعي و تاريخي است. هر نسل به دليلي تصور مي‏كرد كه ممكن است مهدي در زمان آن‌ها ظهور كند و با دعوت به ايجاد تحول عظيم اجتماعي به وسيله خود آن‌ها و تحت فرمان او و با وعدة كمك الهي در صورت نياز، ايمان آن‌ها را محك بزند. در نتيجه، گرايش‌هاي مربوط به مهدويت عامل نگرش‌هاي بدعت‌گذارانه و حتي ستيزه‌جويانه در ميان شيعيان گرديد. قدرت‌هاي حاكم از اين قيام‌هاي انقلابي هراس داشتند و آن‏ها را به خاطر عواقب بالقوه ويرانگر و آشوبنده‏شان، به شدت سركوب مي‌كردند.
چند فرد ماجراجو از طرفداران شيعه، در دهه‌هاي آخر حكومت اميه، انقلاب‌هايي را برنامه‌ريزي و هدايت كردند. مهم‌ترين آن‌ها انقلاب بني‌عباس بود كه بر اساس مباني عمدتاً شيعي، تبليغات بسيار مؤثري را برضد خاندان اميه به راه انداخت كه با انتظار مهدويت نيز انطباق داشت. عباسيان توانستند بني‌اميه را سرنگون و در قرن هشتم سلسله خود را پايه‌گذاري كنند.
انقلاب فاطميون در قرن دهم، شورش ديگري بود كه حمايت مردمي قابل توجهي را به دست آورد. اين قيام براي آرمان خود، طرفداران بسياري يافت و موفق به تشكيل حكومتي شيعه در آفريقاي شمالي شد. در اين مورد نيز پيش‌گويي دربارة مهدويت براي ايجاد نظم اجتماعي آرماني مورد تأكيد بود. در اين قيام نيز رهبر آن از ايدئولوژي شيعه بهره گرفت و حتي از عنوان مربوط به مهدويت شيعه، يعني ((‏المنصور)) (فاتح) و ((‏المهدي)) استفاده كرد.
اما همة تلاش‌هاي شيعه موفقيت‌آميز نبود و زماني كه پيروان آن با شكست‌ها و آزارهاي پي‌در‌پي مواجه شدند، ديگر تلاش براي نيل به تحول انقلابي را كنار گذاشتند. با اين تغيير سرنوشت، ايدئولوژي شيعه به ابزاري عمده براي هر مسلماني كه به تحول بنيادين مي‌انديشيد، تبديل شد و در قالب تعاليم مهدويت باطني تداوم يافت. عنوان مهدي، ديگر معني اقدام سياسي لحظه‏اي و مستقيم را در خود نداشت. سرخوردگي طرفداران پيشگويي‌هاي مهدويت به تدريج از تأكيد بر مهدي به عنوان قدرت سياسي، به اصلاح ديني تبديل شد و باز هم حيات اجتماعي و عمومي مسلمانان را تحت تأثير قرار داد. مهدويت هم‌چنان نشانگر آرمان‌گرايي امت بود؛ يعني اميد به اينكه روزي اسلام با همة لوازم سياسي و اجتماعي خود، به خلوص اولية خود بازگردد. عقيده بر اين بود كه رسالت اوليه و تاريخي اسلام ـ يعني ايجاد جامعه‌اي آرماني تحت هدايت الهي ـ در لواي حكومت مهدي و در آينده تحقق مي‌يابد.
در كتاب‌هاي مستقلي كه شامل معارف باطني درباره وقايع آينده (بلايا و منايا) است رواياتي از پيامبر و امامان ذكر شده و حوادث تاريك آينده به گونه‌اي پيش‌بيني شده است كه هر نسل جديدي از مسلمانان مي‌تواند گرفتاري‌ها و اميد‌هايش را در آن‌ها منعكس ببيند.
پيش از پايان قرن هشتم، بيشتر مسلمانان خلافت تاريخي را تداوم مقام دنيايي پيامبر مي‌دانستند كه به دور از هر گونه پيش‌بيني معاد‌شناختي بود. اين نقش معاد‌شناختي به((‏خليفة آيندة خداوند))، مهدي، محول گرديد و اين، كانون اصلي اعتقاد اهل سنت درباره ميراث مهدويت پيامبر را شكل مي‌داد.
اما زيرمجموعه‌هاي مختلف شيعيان بر ضرورت تداوم اقتدار دنيوي و معنوي پيامبر در شخصيت يك امام منصوب از جانب خداوند براي هدايت جامعه به سوي رستگاري نهايي تأكيد كرده‌اند. اين اصل اساسي شيعياني بود كه خلافت تاريخي را نفي مي‏كردند و آن را مداخله بشر در تحقق طرح الهي مي‌دانستند و در انتظار ظهور مهدي به عنوان احياگر نظام آرماني اسلام بودند.

ميراث مهدويت در هزارة اول اسلام و پس از آن
در قرن پانزدهم با نزديك شدن هزارة اول پس از ظهور پيامبر اسلام، گروه‌هاي مختلف اقدام به زنده‏كردن اميدهاي خود براي آينده‌اي بهتر نمودند. در شهرهاي مقدس مكه و مدينه، عده‏اي از علماي ديني ديدگاه‌هاي خود را در تأييد اعتقاد عموم به ظهور يك مجدد (اصلاح‌گر) در آغاز هر قرن، به رشتة تحرير درآوردند. ((‏ابن ‌حاجر‌ مكي)) فقيه برجستة سني، اظهار داشت:
انتظار مي‌رود مهدي در اين هزاره ظهور كند. اين شخصيت مسيحايي از سلاله فاطمه، دختر پيامبر(ص) خواهد بود. او هم نام پيامبر است و نام پدر و مادرش نيز هم نام پدر و مادر پيامبر است.
تشخيص مهدي حقيقي كار ساده‌اي نبود؛ چرا كه سبك و روش روايت‌هاي مربوط به پيش‌بيني ظهور شخصيتي معاد‌شناختي، گوناگون بود. مسئلة هويت مهدي بسيار پيچيده بود و هيچ مرجع ديني يا حاكم سياسي قادر به حل آن نبود.
اعتقاد به مهدي در قرن پانزدهم در ميان سنيان هند رواج داشت. در آن‌جا ظهور اين عقيده كه ((‏سيدمحمد جانپور))، مهدي است فصل كاملاً جديدي را در تاريخ مهدويت در اسلام گشود. سيد، مأموريت خود را با ادعاي مهدي بودن در سال 1495 ميلادي هنگام طواف كعبه آغاز كرد. پس از بازگشت به هند ادعاي خود را بار ديگر در مسجد جامع ((‏تاج‌خان‌سالار)) واقع در ((‏احمد‌آباد)) اعلام كرد و سپس همين ادعا را با قوت و شدت بيشتر در سال 1499 در روستايي به‌نام ((‏بارهلي)) واقع در ايالت ((‏گجرات)) تكرار كرد. براي اثبات ادعاي مهدويت او، در مدح‌نامه‌هايي كه درباره‌اش به نگارش در آمده‌، نام پدر و مادرش هم نام پدر و مادر پيامبر ـ عبدالله و آمنه‌ ـ ثبت شده است. فقهاي حنفيه در گجرات او را زير سؤال بردند تا ادعاي خود را ثابت كند، و از طرفي اقدامات مؤثري براي توقف محبوبيت فزايندة او اتخاذ كردند. در نتيجه، فتوايي صادر گرديد كه به موجب آن، وي مرتد شناخته شد و محكوم به مرگ گرديد. علت اين محكوميت شديد اين بود كه تفسير انقلابيِ سوسياليستي‏ ـ ‏اخلاقي او از اسلام ـ كه هدف آن رفع فساد از جامعة اسلامي هند بود ـ با برداشت سنتي و متداول اهل تسنن از دين مغايرت داشت.
نمونة ديگري از شدت و تأثير ايدئولوژي مهدويت در ميان اهل تسنن، در نهضت ((‏مهديه)) به رهبري مهدي سودان ((‏محمد ‌احمد ‌ابن ‌‌عبدالله)) طي دو دهة آخر قرن نوزدهم يافت مي‌شود. در ميان مجموعه نهضت‌هاي ديني در دنياي اهل تسنن، مهديه آخرين جنبشي بود كه منجر به تشكيل دولت شريعت‌محور وهابي در عربستان، دولت ((‏فولبة))[1] ((‏عثمان‌ دن‌ فوديو)) در ((‏سوكوتو)) و دولت ((‏سنوسيه))[2] در ((‏سيرنائيكا))[3] گرديد. مهدي سودان آگاهانه كوشيد حكومت آرماني خداوند را بر اساس الگوي جامعة آرماني پيامبر، بر روي زمين تشكيل دهد و به اين منظور به جهاد با قواي انگليسي و عثماني ـ مصري پرداخت. اين نهضت هم‌چنين الهام گيرنده از فلسفة حيات اخلاقي متصوفه و مبتني بر معارف مهدويت در شيعه بود.
در شيعه اثني‌عشري ـ كه معتقدند امام دوازدهم مهدي منتظر است و در غيبت به سر مي‌برد ـ اعتقاد به مهدويت نقشي پيچيده و ظاهراً متناقص داشته است. اين اعتقاد، اصل هدايت‏كننده هم بوده است. نگرش سياسي فعال، مؤمنان را دعوت مي‌كند همواره هشيار و آماده باشند تا روزي به همراه مهدي كه هر لحظه ممكن است ظهور كند، دست به انقلاب بزنند. از سوي ديگر، چشم‏انتظار تقدير الهي بودن، تقريباً به صورت تسليم و رضا نسبت به قضا و قدر دربارة بازگشت اين امام در آخر‌الزمان است. در هر دو نگرش، مسئله اصلي، تعيين راه‌كار صحيح در وضعيت سياسي و اجتماعي خاص بوده است. انتخاب راه ‌حل فعال‌گرايانه يا تقدير‌باورانه به تفسير روايات ضد و نقيض منسوب به امامان شيعه دربارة شرايط موجه بودن اقدام افراطي و راديكال بستگي داشته است. حل تناقضات در اين روايات به نوبة خود منوط به وجود و مورد قبول بودن مرجع و مقامي بود كه بتواند قصد و ارادة امام را براي مردم جامعه آشكار سازد. بدون وجود چنين مرجع و مقام عالمي در ميان شيعيان، در عمل امكان نداشت كه بتوان دريافت كه آيا راه‌حل افراطي و راديكال روش مناسبي براي مبارزه با حكومت ظالمانه است يا خير.
در اين شرايط بود كه در ايران ((‏علي ‌محمد)) از ((‏شيراز)) ـ كه خود را باب (راه ورود) مي‌ناميد ـ در آغاز هزارة پس از غيبت امام دوازدهم (سال 874 م) در سال 1844م خود را باب معارف باطني و اصلاح‌گر معرفي نمود. او شريعتي نو و كاملاً نامتعارف را تبليغ مي‌كرد و اشاعة عدالت اجتماعي بر مبناي نبوتي جديد را وعده داد. پيروان او ـ بابي‌ها ـ به مبارزه‌اي آشكار با نظام ديني شيعه و سپس حكومت قاجار پرداختند. علي‌محمد دستگير و زنداني شد. به دنبال آن آشوبي گسترده به راه افتاد. علي‌ محمد اعدام شد و نهضت باب با خون‌ريزي فراوان در سال 1852م سركوب گرديد.
دين‌ بهايي كه در سال 1863 به وسيلة ((‏بهاءالله)) اعلام شد، حاوي رسالت اجتماعي بابي‌ها و نمادهاي فرهنگي ايران شيعي بود. اما گرايش‌هاي هزاره‌گرايي خود را به بهاي ايمان آوردن تعداد بيش‌تري از مردم در سراسر جهان، به دست طرفداران نظم نوين از دست داد.
اواخر قرن نوزدهم ((‏ميرزا‌‌غلام‌ احمد)) از ((‏قاديان)) ـ كه ادعاي مهدويت مي‏كرد ـ اقدام به اصلاح اسلام سنتي اهل تسنن نمود و موفق به تشكيل يك نهاد اجتماعي تأثير‌گذار گرديد كه داراي تعاوني‌هاي اقتصادي و ديگر تشكيلات نمونه‏اي بود كه سود آن‌ها به پيروان او اختصاص داشت.
نظام ديني شيعة اثني‌عشري، بابي‌ها و بهايي‌ها را نهضت‌هايي بدعت‌گذار مي‌دانست. فرقة ((‏احمديه)) باعث از هم گسستن اتحاد مسلمانان سني و فعاليت‌هاي آنان گرديد. اين فرقه به نوعي نبوت براي مؤسس خود قائل بود و به همين دليل نظامِ دينيِ اهل سنت، آنان را تفرفه‌افكن و فرقه‌گرا مي‌دانست. از اين‌رو همان‌گونه كه در هر دو نهضت بهايي و احمديه مشاهده شده، ديدگاه‌هاي بدعت‌آميز چه در ظاهر و چه در باطن، جزو ماهيت باطن‌گرايانه معارف مهدويت بوده است. علاوه بر اين، معمولاً اين معارف باطن‌گرايانه، آن گونه كه در روايات متعدد درباره نشانه‌هاي روز قيامت پيش‌بيني شده است، به طور بالقوه نشان دهندة پايان ناگهاني و فاجعه‌آميز [جهان] هستند.

اميدهاي مهدويت در عصر حاضر
احاديث مربوط به مهدويت در خصوص پيش‌بيني حوادث آخر‌الزمان و توصيف پايان فاجعه‌آميز جهان هم در انقلاب ايران ـ در سال 1978- 1979م ـ و هم در بحران خليج فارس درسال1990-1991م ـ به طور وسيعي در خاورميانه جريان داشت و منجر به تقويت اميدها و نگراني‌هاي مسلمانان گرديد. تلاش‌هاي متعددي صورت گرفت تا بازگشت ((‏آيت‌الله روح‌الله ‌خميني)) از ((‏پاريس)) ـ در اول فورية 1979 ـ را با اين حديث هزاره‌گرايانه منطبق سازند كه پيش‌بيني كرده است ((‏سيدي از قم، به عنوان طليعه و پيام‌آور ظهور مهدي، از سلالة امام موسي كاظم (امام هفتم شيعيان كه خميني از نسل اوست) برمي‌خيزد)) و هنگام ناآرامي سياسي و اجتماعي در ايران ((‏مردم را به راه راست فرا مي‌خواند)). در 20 نوامبر 1979 مقدس‌ترين حرم مسلمانان در مكه شاهد قيام مهدي سعودي، ((‏جهيمن‌ عتيبي))[4] بود كه پيش‌بيني صورت گرفته در بسياري از احاديث مربوط به قيام رهبر مسيحايي در مسجد بزرگ مكه را تحقق بخشيد. اين قيام كه با بي‌رحمي به‌ وسيلة مسئولين سركوب شد سخت‌ترين چالش را براي حاكمان دنيا‌پرست و فاسد خانوادة سلطنتي سعودي به وجود آورد.
هم‌چنين حديثي كه قيام مردي قدرتمند كه مانند صادم (صخره) است را در ماه رجب (فوريه 1991) پيش‌بيني كرده بود، در تأييد صدام‌ حسين به عنوان فاتح موعود آن ماه، به‌طور عجيبي در ميان مردم مسلمان اردن و نوار اشغالي غزه رواج يافت.
كتابي به طور نمادين در سال 1979م (1400 قمري) منتشر گرديد ـ كه خوانندگان مشتاقي نيز در لبنان، عراق و بسياري از نقاط ديگر در جهان اسلام به آن علاقمند شدند ـ به بحث مهدويت در اسلام به گونه‌اي كه در سنت شيعه آمده، مي‌پردازد. عنوان آن، ((‏يوم الخلاص في ظل القائم المهدي)) (روز رهايي تحت حمايت امام دوازدهم) به بسياري از حكومت‌هاي اسلامي در جهان امروز متذكر مي‌شود كه مردم مسلمان هنوز منتظر تأسيس نظام آرماني اسلامي هستند. نظامي كه در آن با مداخلة ويرانگر و فاجعه‌آميز الهي، عدالت و برابري جايگزين ظلم و ستم خواهد شد. به عبارت ديگر در ميان تودة مردم مسلمان، اميد مسيحايي به بازگشت مهدي، حاكي از شدت حس انتظار در آن‌هاست و منبعي نهفته براي به چالش كشيدن رضا و تسليم اخلاقي و ظلم سياسي در حكومت‌هاي اسلامي باقي خواهد ماند.

 

)
نوشته شده توسط : توفیق کعبی
 

مقاله اي در مورد مهدويت

حجت الاسلام و المسلمين علي رباني گلپايگاني (1)

الحمد لله رب العالمين و لا حول و لا قوه الا بالله العلي العظيم

و الصلاه و السلام علي خير خلقه و خاتم انبيائه و رسله سيدنا و نبينا و شفيع ذنوبنا ابي القاسم محمد صلي الله عليه و علي اهل بيته الطيبين الطاهرين المعصومين لاسيما بقيت الله في الارضين روحي و ارواح العالمين له الفداء.

موضوع بحث, اثبات وجود مقدس حضرت بقيت الله الاعظم, امام عصرـ ارواحنافداه ـ بر اساس دلايل عقلي است. روشي را كه براي اثبات اين مطلب از نظر عقل برگزيده ايم, روش معروف منطقي به نام روش ((سبر و تقسيم)) است كه آن را روش ((ترديد)) نيز گفته اند. از اين روش, متكلمان اماميه در كتاب هاي كلامي خود بهره برده اند; از جمله شيخ طوسي, در كتاب الغيبه بر اساس اين روش, بر وجود حضرت امام عصر ـ ارواحنافداه ـ استدلال كرده است. قبل از ايشان, سيد مرتضي در كتاب الذخيره و ديگر كتاب هاي مربوط به مسئله ي امامت اين روش را به كار گرفته است و قبل از سيد مرتضي, شيخ مفيد در آثار مربوط به مسئله ي مهدويت و امام عصر(عج) از اين روش استفاده كرده است.

در اين جا چند نكته را به عنوان پيش درآمد بحث يادآور مي شوم:

نكته ي اول

نكته ي اول اين است كه از ديدگاه شيعه, مسئله ي امامت از مسائل كلامي است و تحت عنوان ((وجوب علي الله)) مطرح مي شود; مانند مسئله ي نبوت از ديدگاه متكلماني كه به حسن و قبح عقلي اعتقاد دارند. قائلان به حسن و قبح عقلي متكلمان اماميه, معتزله و ((ماتريديه))اند. متكلمان ((ماتريديه)) از نظر فقهي, حنفي مذهب اند و از نظر كلامي, پيرو ابومنصور ماتريدي(2) مي باشند و به قاعده يحسن و قبح عقلي اعتقاد دارند.(3) اشاعره چنين اعتقادي ندارند; به ((وجوب علي الله)) معتقد نيستند; به استثناي بعضي از متفكرانشان مانند شيخ عبده. اماميه معتقداند كه امامت از صغريات حسن و قبح عقلي و وجوب علي الله است. نزاع بين اماميه و معتزله و طرف داران حسن و قبح عقلي, نزاع كبروي نيست, نزاع صغروي است. آن ها قبول دارند كه نبوت از مصاديق آن قاعده است, اما امامت را از مصاديق آن نمي دانند. ما فعلا از ديدگاه شيعه سخن مي گوييم. بنابراين نكته ي اول اين شد كه امامت از ديدگاه شيعه, مسئله اي كلامي و تحت عنوان ((وجوب علي الله)) است و از مصاديق حسن و قبح عقلي مي باشد.

نكته ي دوم

نكته ي دوم اين كه همان گونه كه نبوت به دو گونه ي: نبوت عامه و نبوت خاصه تقسيم شده است. امامت نيز به امامت عامه و امامت خاصه تقسيم مي شود. مقصود از امامت عامه بحث هاي كلان و كلي امامت است; اين كه امامت امري است بايستني و لازم, حسن امامت, چيستي و يا فلسفه ي امامت, غايات امامت و صفات و بايستگي هايي كه امام بايد داشته باشد و راه شناخت امام, اين ها مباحث مربوط به امامت عامه است. اما اين كه مصاديق و اشخاص و كساني كه منصب امامت در آن ها تعين و تجلي پيدا مي كند چه كساني اند اين مي شود بحث امامت خاصه; همان گونه كه در نبوت نيز نبوت خاصه به اين مسئله يعني مصاديق و موارد مي پردازد. همه ي مذاهب اسلامي در اصل وجوب امام و امامت اتفاق نظر دارند; جز يك قول شاذ و نادري كه به برخي از خوارج و معتزله نسبت داده شده است; فرقه ي اباضيه (خوارج امروزي) به چنين مطلبي اعتقاد ندارند. كتاب هاي آن ها را من نگاه كرده ام و با علماي آن ها از نزديك تماس داشته ام, آن ها به وجوب امامت معتقدند. به قول سيد مرتضي در كتاب الذخيره هر چند نخستين فرقه خوارج يعني محكمه به لحاظ تئوري اصل امامت و لزوم امامت را منكر شدند, اما در زندگي خود عملا بدون رهبر و امام زندگي نكرده اند. بنابراين هيچ يك از مذاهب منكر اصل وجوب امامت نيست. اختلافي كه بين شيعه و ساير مذاهب اسلامي است, در صفات امام است. عصمت يكي از صفات مهم يا مهم ترين صفت در مسئله ي امامت است كه شيعه به آن عقيده دارد و ديگران آن را لازم نمي دانند.

نكته ي سوم

نكته ي سوم اين كه اگر ما بخواهيم از زاويه ي ابزار و راه شناخت, يك بحث معرفت شناختي به مسئله ي امامت بنگريم, بايد بگوييم امامت مسئله اي است عقلي و نقلي; يعني هم مي توانيم از ابزار عقلي استفاده كنيم و هم ابزار نقلي.

اصولا مسائل اعتقادي سه دسته اند: يك دسته مسائل عقلي محض اند و از راه نقل نمي توان آن ها را اثبات كرد مانند وجود خداوند, علم خداوند, حكمت خداوند و مانند هر عقيده اي كه مبناي شريعت و وحي باشد. اين گونه عقايد را نمي توان از راه شرع اثبات كرد; زيرا به دور و مصادره ي به مطلوب مي انجامد. دسته اي از عقايد, نقلي محض اند و عقل در آن جا هيچ راهي ندارد; مانند مسائل جزئي مربوط به معاد. به قول ابن سينا در مسئله ي معاد جسماني, يعني جزئيات و مسائل مربوط به اين قسم معاد, دست عقل كوتاه است. چگونگي عذاب, نعمت هاي بهشتي, صراط, ميزان و مانند آن, مسائلي است كه از راه نقل به ما رسيده و عقل تنها مي تواند مبناي نقلي را اثبات كند كه همان وحي باشد.

دسته ي سوم, مسائل اعتقادي است كه هم از راه عقل و هم از راه نقل قابل اثبات است. توحيد و اصل يگانگي خداوند از اين گونه مسائل است. مسئله ي امامت از آن دسته مسائل اعتقادي است كه هم با عقل مي توان آن را بررسي كرد و هم از طريق نقل.

نكته ي چهارم

بحث ديگر اين است كه ما وقتي مي خواهيم با كساني كه در مسئله ي امام عصر(عج) سخن دارند گفت وگو كنيم, بايد جايگاه مخاطب خود را از نظر ايدئولوژيكي و از نظر مكتبي و مذهبي بيابيم. با همه نمي توان يك سان سخن گفت.

در مسئله ي مهدويت و وجود مقدس امام عصر(عج) اگر بخواهيم با يك ماترياليست بحث كنيم, بايد به شيوه اي وارد بحث شويم كه با مباني كلي عقلي از ره گذر اثبات دين, وجود خدا و نبوت, راه را براي بحث مربوط به امام عصر(عج) هموار كنيم; زيرا اين يكي از مسائل اعتقادي است كه متفرع بر اصل امامت و توحيد است.

با هر فرقه اي بايد مطابق عقايد و تفكراتشان سخن را آغاز كنيم. من الان با مسلم گرفتن اصل اعتقاد به خدا سخن مي گويم. اگر كسي اين اعتقاد را نمي پذيرد, حاضريم برگرديم و آن بحث را از نو شروع كنيم. من به عنوان يك مسلمان و با جهان بيني اسلامي سخن مي گويم و مي خواهم وجود امام عصر(عج) را از راه عقلي اثبات كنم.

ضرورت وجود امام

وجود امام و خليفه ي پيغمبر و امام مسلمين, مورد قبول همه ي مذاهب اسلامي اعم از شيعه و سني و اشعري و ماتريديه و ... است. اين مسئله به قدري اهميت دارد كه وقتي به اهل سنت درباره ي ماجراي سقيفه اعتراض شود كه چرا عده اي از صحابه و از جمله خليفه ي اول و دوم هنوز بدن پيامبر(ص) را غسل و كفن و دفن نكرده, به مسئله ي جانشيني پرداختند, مي گويند به دليل اهميت امامت و رهبري. مسئله ي امت اسلامي, مهم تر از تجهيز و كفن و دفن پيامبر است.

پس مسئله ي ضرورت امامت, مسئله اي بسيار جدي است. اهل سنت در اين كه امامت امري لازم و قطعي است, گاهي به دليل عقلي استدلال مي كنند و گاهي به دليل نقلي. حديث معروف نبوي:

((... من مات و لم يعرف امام زمانه مات ميته جاهليه));(4)

مشهور بين فريقين است.

در كتاب هاي كلامي مثل شرح عقايد نسفيه, شرح مقاصد و جاهاي ديگر, بر ضرورت امامت به همين حديث استدلال و استناد كرده اند. اصل وجود امام ضروري است و مقيد به قيد زمان هم نيست. اصل ضرورت وجود امام, اگر عقلي است تخصيصي ندارد. ملاك حكم عقلي عام است و اگر مستندش اين حديث و مانند آن باشد, عموم و اطلاق دارد; مقيد به زمان نيست; پس زمان ما را هم شامل مي شود.

صفات امام

اكنون سخن در اين است كه امامي كه بايد وجود داشته باشد, چه كسي است و چه صفاتي بايد داشته باشد.؟

امام بايد معصوم باشد. ادله ي عصمت, عقلي و نقلي است. در كتاب هاي كشف المراد, نهج الحق و ديگر كتاب هاي كلامي شيعه به طور مفصل به اين مسئله پرداخته اند. بنابراين, اصل ضرورت عصمت را به عنوان يكي از مباني اعتقادي پذيرفته ايم. اگر كسي در اين مسئله سخني دارد, بايد برگرديم به مباحث عمومي امامت و در باب عصمت بحث كنيم. يكي از ادله ي نقلي اش اين آيه ي شريفه است:

(و اذ ابتلي ابراهيم ربه بكلمـت فإتمهن قال اني جاعلك للناس اماما قال و من ذريتي قال لا ينال عهدي الظــلمين);(5)

(اي پيامبر به خاطر آور) هنگامي كه خداوند, ابراهيم(ع) را با وسايل گوناگوني آزمود; و او به خوبي از عهده ي اين آزمايش ها بر آمد. خداوند به او فرمود: ((من تو را امام و پيشواي مردم قرار دادم.)) ابراهيم عرض كرد: ((از دودمان من (نيز اماماني قرار بده.))) خداوند فرمود: ((پيمان من, به ستم كاران نمي رسد (و تنها آن دسته از فرزندان تو كه پاك و معصوم باشند, شايسته ي اين مقامند))).

بررسي مذاهب موجود

با توجه به اين مقدمات, بايد مذاهب موجود در جهان اسلام را بر مبناي قانون سير و تقسيم بررسي كنيم و ديدگاه هاي آن ها را درباره ي امام و خليفه ي پيامبر مطالعه كنيم.

الف: فرقه هاي اهل سنت

جمعي از مسلمانان قائل به امامت اند; اما قائل به امامت معصوم نيستند. اصل لزوم عصمت اين نظريه را باطل مي كند; البته جاي اين سخن هست كه برگرديم و درباره ي ادله ي عصمت بحث كنيم; ولي بحث مربوط به امام غايب و امام عصر, از مباحث امامت خاصه است. همان گونه كه گفتيم مباحث امامت عامه بر مباحث امامت خاصه تقدم دارد. اگر در باب نبوت پيامبر اسلام(ص) يا حضرت موسي يا حضرت عيسي(عليهماالسلام) كه نبوت خاصه است سخن بگوييم, اصل ضرورت نبوت را قبلا پذيرفته ايم. اگر كسي نپذيرفت, بايد يك قدم به عقب برگرديم و نبوت عامه را بحث بكنيم. پس همه ي مذاهب اهل سنت كه به امامت غير معصوم قائل اند, بر اساس اصل عصمت امامت, آن اشخاص نمي توانند مصداق آن امامي باشند كه بايد ويژگي عصمت داشته باشد.

ب: فرقه هاي تشيع

در درون مذهب شيعه و در خانواده ي تشيع مذاهبي به وجود آمده است; كيسانيه, زيديه, ناووسيه, واقفيه, اسماعيليه و اثنا عشريه. البته من فقط مذاهب عمده را برشمردم. برخي از صاحبان ملل و نحل فرقه هاي بسياري براي شيعه ذكر كرده اند ولي اين اقوال مبناي استواري ندارد. مرحوم علامه ي طباطبايي در كتاب شيعه در اسلام مي فرمايد: اگر خواسته باشيم مذاهب يك آيين را بررسي كنيم, بايد محور را ببينيم. امامت محور تشيع است. مذاهب و فرق شيعي اگر در محور امامت اختلافي دارند, ملاك مذهب خاص و فرقه ي خاص مي شود.

كيسانيه كساني اند كه به امامت محمد حنفيه قائل شدند و امامت امام زين العابدين(ع) بعد از شهادت امام حسين(ع) را نپذيرفتند و معتقدند كه محمد حنفيه زنده است و اين همان امام موعود است كه زماني قيام خواهد كرد. از نظر ما, عقيده ي كيسانيه باطل است; چرا كه اولا, محمد حنفيه معصوم نيست; بنابراين شرط عصمت را كه براي امامت لازم است, ندارد و تخصصا از امامت خارج مي شود. ثانيا محمد حنفيه ادعاي امامت نكرده است. فرقه ي كيسانيه خود را منسوب به محمد حنفيه مي كنند; گرچه داستاني به نام احتجاج نقل شده كه محمد حنفيه و امام زين العابدين(ع) در كنار حجرالاسود احتجاج كردند و حجرالاسود بر امامت زين العابدين(ع) شهادت داد; ولي به نظر مي رسد اين صحنه, تدبيري بود براي نشان دادن بطلان عقيده ي كساني كه گمان مي كردند محمد حنفيه امام است. خود محمد حنفيه چنين ادعايي نداشت. شخصيتي است كه امام حسين(ع) او را معتمد خود در مدينه قرار مي دهد و به سفر مكه مي رود. وانگهي نصوصي كه خلفاي دوازده گانه را مشخص كرده است, باطل كننده ي اين عقيده خواهد بود. بنابراين, كيسانيه از جرگه ي شيعه اماميه خارج شدند.

زيديه نيز گروهي اند كه زيد فرزند امام زين العابدين(ع) را امام مي دانند. عقيده ي آن ها اجمالا اين است كه امام بايد زاهد باشد, هاشمي و فاطمي باشد, شجاع, عالم و مشهر بالسيف باشد; يعني اهل تقيه نباشد. بر اين اساس امام زين العابدين(ع) را امام علم و زهد مي دانند; نه امام جهاد.

گفتني است كه اينان, امامت را به جناب زيد نسبت داده اند. زيدي كه امام صادق(ع) براي او دعا مي كند و در شهادت او گريه مي كند, چنين شخصيتي امكان ندارد ادعاي امامت كرده باشد. در اين صورت, مورد عنايت امام صادق و امام باقر(عليهماالسلام) قرار نمي گرفت. با توجه به اين دو دليل, مذهب زيديه نيز باطل است.

ناووسيه نيز كساني بودند كه امام جعفر صادق(ع) را آخرين امام مي دانستند و معتقد بودند كه ايشان از دنيا نرفته و زنده است و زماني بازخواهد گشت و در واقع, مهدي موعود اوست. اينان شخصي را امام مي دانند كه معصوم است. از اين نظر موقعيت شان با زيديه و كيسانيه متفاوت است. اما ادله و شواهد روشن مربوط به شهادت و وفات امام جعفر صادق(ع) به عنوان يك واقعيت مسلم تاريخي و هم چنين احاديثي كه درباره ي امامان دوازده گانه است, اين عقيده را باطل مي كند.

واقفيه نيز كساني اند كه امام موسي كاظم(ع) را آخرين امام مي دانستند. اينان نيز همانند ناووسيه اند.

اسماعيليه كساني اند كه اسماعيل فرزند بزرگ امام صادق(ع) را امام مي دانند. مسئله بر اين ها مشتبه شده; چون اسماعيل بر خلاف چيزهايي كه بعضي وقت ها گفته مي شود و نسبت هايي كه به ايشان داده شده, شخصيت پرهيزگار و شايسته اي بوده است. احترام امام جعفر صادق(ع) به ايشان و بزرگي سن ايشان باعث اين شبهه شد و عده اي گمان كردند كه اسماعيل جانشين امام صادق(ع) است; ولي اسماعيل در زمان خود امام صادق(ع) از دنيا رفت و بعد هم امام صادق(ع) براي اين كه شبهه زدايي كند, چند بار تابوت و جنازه را زمين گذاشت و روي جنازه را كنار زد و به مردم نشان داد كه او از دنيا رفته است.

البته عده اي هم مرگ اسماعيل را قبول كردند و گفتند امامت به فرزندش محمد بن اسماعيل منتقل شده است. بهره, مستعليه, دروزيه, فرقه هاي باقي مانده از اسماعيليه در عصر ما هستند. نه اسماعيل, نه محمد بن اسماعيل و نه افراد ديگر, معصوم نبودند و بنا به دلايل پيش گفته, از فرقه هاي باطل اند; وانگهي مرگ اسماعيل يك واقعيت تاريخي است.

نتيجه ي بررسي

بنابراين با استفاده از قاعده ي سبر و تقسيم, فقط شيعه ي دوازده امامي باقي مي ماند كه عقيده دارد در عصر ما امام لازم است; آن هم امام معصوم كه مصداق آن حضرت حجت بن الحسن العسكري(عليهماالسلام) است.

مسلمانان اجماع دارند بر اين كه حقيقت و حق از امت اسلامي خارج نيست; نه در مسيحيت است و نه در يهوديت و نه در فرقه ها و آيين هاي ديگر. و اين حقيقت, نمي تواند در مذاهب ديگري غير از شيعه باشد; چرا كه اين مذاهب با توجه به مواردي كه ياد شد, در مسئله ي امامت راه صواب را نپيموده اند.

غير از شيعيان دوازده امامي, عقايد ديگر مذاهب اسلامي با ضوابط و معيارهايي كه در امامت عامه گفتيم مطابقت ندارد. باز هم تإكيد مي كنم كه بحث ما در امامت خاصه است و امامت خاصه متفرع بر امامت عامه است. ما در امامت خاصه سخن مي گوئيم; امامت عامه مفروغ عنه است و در اين مسئله, اصل موضوع ما حساب مي شود. با توجه به مباحث امامت عامه كه گفتيم و با توجه به اين قاعده كه حق, از امت اسلامي خارج نيست, نتيجه مي گيريم كه حق منحصر در شيعه ي دوازده امامي است.

برهان سبر و تقسيم مي گويد در مذهب تشيع اين امامت با اين ويژگي هاي خاص وجود دارد. در مذهب تشيع ادله و شواهدي وجود دارد بر اين كه مصداق امام را معين مي كند. اخبار تولد و ولادت حضرت(عج), مشاهده شدن آن حضرت در زمان پدر, مشاهده و ملاقات آن حضرت توسط افراد بسياري بعد از شهادت امام حسن عسكري(ع) در عصر غيبت صغرا, و ملاقات ها و مشاهداتي كه در عصر غيبت كبرا صورت گرفته, مجموعه ي شواهدي هستند كه مصداق معين را نشان مي دهند كه وجود مقدس حضرت مهدي ـ ارواحنا فداه ـ خواهد بود.

سخن پاياني

پايان بخش سخنم جمله اي از اميرمومنان است كه فرمودند:

اللهم بلي! لا تخلو الارض من قائم لله بحجه اما ظاهرا مشهورا و اما خائفا مغمورا لئلا تبطل حجج الله و بيناته ... ;(6)

خدايا آري! زمين از برپا كننده اي كه جانشيني خدا را به دست گرفته است, خالي نمي ماند كه اين حجت يا نمايان و آشكار است و يا ترسيده و پنهان. مبادا كه حجج و گواهي هاي خدا تعطيل شوند... .

تا خدا خدايي مي كند, تا اين زمين برپاست و بشر در آن زندگي مي كند, حجت خدا بايد باشد. اين حجت يا ظاهر و شناخته شده است يا خائف و مغمور. براي اين كه حجت هاي الهي و بينات احكام الهي باطل نشود.

اين, اصلي است كه مقتضاي الوهيت الله است. منظور امام علي(ع) اين است كه ظلم باعث مي شود حجت خدا پنهان شود. ابن ابي الحديد درباره ي اين عبارت مي گويد:

... هذا يكاد يكون تصريحا بمذهب الاماميه ... الا ان اصحابنا يحملونه علي ان المراد به الابدال ... الذين وردت الاخبار النبويه عنهم انهم في الارض سائحون ... ;(7)

... اين جمله اي كه اميرالمومنين(ع) فرموده است تصريح به مذهب اماميه دارد ... اما اصحاب معتزلي ما اين جمله ي امام را حمل مي كنند بر ابدال ...(8) اخبار نبويه داريم كه اين ها در زمين در حال گشت و گذارند و وجود دارند... .

... فمنهم من يعرف و منهم من لا يعرف و انهم لا يموتون حتي يودعوا السر و هو العرفان عند قوم آخرين ... ;(9)

... برخي شناخته مي شوند و برخي ديگر شناخته نمي شوند, و آنان از دنيا نمي روند مگر اين كه راز را كه همان شناخت است, پيش مردمي ديگر مي سپارند ... .

ما هم قبول داريم اين را كه كسي هست و بايد باشد, ولي مقام او مقام قيادت و امامت و خلافت به آن معناي مصطلح كلامي نيست; بلكه مقام ابدال است.

اين سخن ابن ابي الحديد يك اشكال دارد و آن اين است كه همان گونه كه امام علي(ع) فرمود: برخي از قرآن برخي ديگر را بيان مي كند:

... ينطق بعضه ببعض و يشهد بعضه علي بعض ... ;(10)

... (قرآن) بخشي از بخش ديگر سخن مي گويد و به هم ديگر گواهي مي دهد ... .

نهج البلاغه نيز همين گونه است. بايد ببينيم مراد حضرت از اين حجت چيست؟ رجوع مي كنيم به خطبه ي اول نهج البلاغه امام(ع) در اين جا فرموده است:

... و لم يخل الله سبحانه خلقه من نبي مرسل او كتاب منزل او حجه لازمه او محجه قائمه ... ;(11)

... خداي سبحان, خلق خود را از پيامبري فرستاده يا كتابي فرود آمده يا حجتي لازم شده و يا راه راست بر پا شده, خالي نگذاشته است ... .

بحث, مربوط به نبوت است. اين حجتي كه امام مطرح مي كند, در حد و رديف نبوت است. نه آن چه به عنوان قلب و مرشد از آن ياد مي شود.

حال سوال اين مي شود كه اگر فلسفه ي وجود امام اين است كه حجت ها و بينات باطل نشود كه مشعل هدايت براي جامعه باشد, پس فلسفه ي غيبت امام چيست؟ بايد بگوييم اين سوال بعد از اثبات وجود امام معصوم مطرح مي شود, بحث كنوني ما درباره ي اثبات وجود امام معصوم است. حال كه ضرورت وجود امام معصوم ثابت شد, مسئله ي فلسفه ي غيبت امام مطرح مي شود. كه بايد در نوبت و مناسبتي ديگر به آن بپردازيم.

والسلام عليكم و رحمت الله و بركاته

رسيدگي به كار مردم

ارخص نفسك و اجعل مجلسك في الدهليز واقض حوائج الناس;

خودت را (براي خدمت) در اختيار مردم بگذار ومحل نشستن خويش را در ورودي خانه قرار بده , و حوايج مردم را برآور.

از سخنان امام زمان (عج)

كتاب فرمايشات حضرت بقيت الله, ص 170.

. استاد حوزه, نويسنده و محقق.

. متوفاي سال 333 ه' . ق.

. ر.ك: علي رباني گلپايگاني, القواعد الكلاميه.

. شيخ حر عاملي, وسائل الشيعه, ج 16, ص ;246 شيخ طوسي, كمال الدين, ج 2, ص 409. ... كسي كه از دنيا برود در حالي كه امام زمان خود را نشناخته است, هم چون اهل جاهليت از دنيا رفته است.

. سوره ي بقره(2), آيه ي 124.

. نهج البلاغه, كلمات قصار, شماره 147, فراز 11.

. ابن ابي الحديد, شرح نهج البلاغه, ج 18, ص 350.

. ابدال يعني همان قطب ها يعني پيش آهنگان, پيشوايان معرفت كه براي اهل تصوف و معرفت مطرح هستند.

. پيشين, ص 350 ـ 346.

. نهج البلاغه, ص 193.

. نهج البلاغه, ص 43, خطبه ي اول; شرح نهج البلاغه, ج 18, ص 346.

برگرفته از بخش مقالات نرم افزار ((بقية الله))

 

 

)
نوشته شده توسط : توفیق کعبی
بحر طویل حضرت رقیه(س) و امام زمان(عج)

 

عصر یک جمعه دلگیر دلم گفت بگویم بنویسم که چرا عشق به انسان نرسیده است؟ چرا آب به گلدان نرسیده است؟ چرا لحظه باران نرسیده است؟ به هر کس که در این خشکی دوران به لبش جان نرسیده است به ایمان نرسیده است و هنوزم که هنوز است غم عشق به پایان نرسیده است بگو حافظ دلخسته ز شیراز بیاید بنویسد که هنوزم که هنوز است چرا یوسف گم‌گشته به کنعان نرسیده است، چرا کلبة احزان به گلستان نرسیده است، دل عشق ترک خورد، گل زخم نمک خورد، زمین مرد زمان بر سر دوشش غم و اندوه به انبوه فقط برد، زمین مُرد خداوند گواه است، دلم چشم به راه است که در حسرت یک پلک نگاه است، ولی حیف نصیبم فقط آه است تویی آیینه، روی من بیچاره سیاه است و جا دارد از این شرم بمیرم که بمیرم

عصر این جمعه دلگیر وجود تو کنار دل هر بیدل آشفته شود حس تو کجایی گل نرگس؟ به فدای، نفس‌های غریب تو که آغشته به حزن است ز جنس غم و ماتم‌زده آتش به دل عالم و آدم مگر این روز و شب رنگ شفق یافته دست روی کدامین غم عظما به تنت رخت عزا کرده‌ای ای عشق مجسم که به جای غم شبنم بچکد خون جگر دم به دم از عمق نگاهت، نکند باز شده ماه محرم که چنین می‌زند آتش به دل فاطمه آهت به فدای رُخت ای صاحب این بیرق و این پرچم و این مجلس و این روضه و این بزم تویی آجرک‌الله عزیز دو جهان یوسف در چاه کنون شعله آه تو شود حس تو کجایی گل نرگس؟

دل ما سوخته از آه نفس‌های غریبت، دلمان بال کبوتر شده خاکستر پرپر شده همراه نسیم سحری روی پر فطرس معراج نفس، گشته هوایی و سپس رفته به اقلیم رهایی به همان صحن و سرایی که شما زائر آنید و خلاصه شود ایا که مرا نیز به همراه خودت زیر رکابت ببری تا بشوم کرب‌وبلایی، به خدا در هوس دیدن شش‌گوشه دلم تاب ندارد، نگهم خواب ندارد، قلمم گوشه دفتر غزلی تاب ندارد، شب من روزن مهتاب ندارد، همه گویند به انگشت اشاره، مگر این عاشق بیچارة دلدادة دلسوخته ارباب ندارد؟

گریه کن گریه و خون گریه کن آری که هر آن مرثیه را خلق شنیده است شما دیده‌ای آن را و اگر طاقتتان است کنون من نفسی روضه ز مقتل بنویسم و خودت نیز مدد کن که قلم در کف من همچو عصا در ید موسی بشود چون تپش موج مصیبات بلند است، به گستردگی ساحل نیل است و این بحر طویل است. بگذار که قبلش بنویسم که ببخشید مرا یوسف زهرا، در این مخمل خون بر تن تبدار حروف است که این روضه مکشوف لهوف است، عطش بر لب عطشان لغات است و صدای تپش سطر به سطرش همگی موج‌زن آب فرات است ، به ارباب همه سینه‌زنان کشتی آرام نجات است، ولی حیف که ارباب قتیل العبرات است، ولی حیف که ارباب اسیر الکربات است، ولی حیف هنوزم که هنوز است حسین بن علی تشنة آب است و زنی محو تماشاست ز بالای بلند الف قامت او دال و همه هستی او در کف گودال سپس آه که الشمر ... نه نه خدایا چه بگویم که دلت تاب ندارد به خدا با خبرم می‌گذرد از تپش روضه که خود غرق عزایی تو خودت کرب‌وبلایی قَسَمت می‌دهم آقا به همین روضه که در مجلس ما نیز بیایی تو کجایی تو کجایی

شب سوم شده باید که گریزی بزنم آه به یک مجلس پر شور که این کار صواب است، صواب است و نفس در نفس سینه هر مستمعش مثل عذاب است، دلِ تک‌تکشان وای کباب است، ببین روضه عجب ساده و ناب است که بر پا شده در بین خرابه است، بیا گوش کن آری سخن از قحطی آب است، ولی یک نفر آنجاست که بی‌تاب‌تر از باقی آنهاست، ببینید ببینید درست است رباب است، ببینید گلم رنگ ندارد سر جنگ ندارد، چه بزمی است چه شوری است چه حالی است فقط روضه و ناله است و مداح پر از عاطفه‌اش طفل سه ساله است مقیمم چه کسی کرده یتیمم.

 

که در دست ظریفش، که در دست نحیفش سر باباست سلام ای شه زیبا سر بابا چه کسی کرده به ویرانه

)
نوشته شده توسط : توفیق کعبی

 
تازه های نشرمهدوی توسط valayat (کتابهای مهدوی) امروز، ساعت 05:20:12 am
آدرس مقالات سیاسی مهدوی دراینترنت توسط valayat (سیاست مهدوی) امروز، ساعت 05:17:44 am
سکولاریسم و دولت منتظر توسط valayat (سیاست مهدوی) امروز، ساعت 05:15:52 am
پاسخ : مجموعه مقالات مهدویت ( دانلود ) توسط valayat (کتابهای مهدوی) امروز، ساعت 05:10:45 am
پاسخ : مجموعه مقالات مهدویت ( دانلود ) توسط valayat (کتابهای مهدوی) امروز، ساعت 05:09:44 am
مجموعه مقالات وکتابهای مهدویت ( سایت askdin.com) توسط valayat (کتابهای مهدوی) امروز، ساعت 05:08:42 am
پاسخ : سایتهایی با پرسمان مهدویت توسط valayat (پایگاه های مهدویت) امروز، ساعت 05:03:26 am
سایتهایی با پرسمان مهدویت توسط valayat (پایگاه های مهدویت) امروز، ساعت 04:48:45 am
مرو ای دوست مرو ای دوست(محمداصفهانی) توسط valayat (آوا ها و صدا ها) امروز، ساعت 04:42:15 am
پاسخ : توسط valayat (آوا ها و صدا ها) امروز، ساعت 04:39:32 am
شکایت هجران از محمد اصفهانی(نام حبيب هست و نشان حبيب نيست) توسط valayat (آوا ها و صدا ها) امروز، ساعت 04:32:11 am
پاسخ : سایت حضرت مهدی ( عج ) توسط valayat (انتقادات و پیشنهادات) امروز، ساعت 04:21:48 am
پاسخ : پیشنهادات شما برای بهتر شدن سایت توسط valayat (انتقادات و پیشنهادات) امروز، ساعت 04:20:33 am
پاسخ : پیشنهادات شما برای بهتر شدن سایت توسط Admin (انتقادات و پیشنهادات) آپریل 05, 2010, 11:35:43 am
پاسخ : سایت حضرت مهدی ( عج ) توسط Admin (انتقادات و پیشنهادات) آپریل 05, 2010, 11:34:19 am
پاسخ : دلم انگاری گرفته، قد بغض یا کریما (خواجه امیری...) توسط روح الله رستمیان (آوا ها و صدا ها) آپریل 05, 2010, 11:29:09 am
پاسخ : اگر آقا را ببینید به او چه می گویید ؟ توسط روح الله رستمیان (ادبیات مهدوی) آپریل 05, 2010, 10:57:43 am
پاسخ : مشاعره مهدوی توسط غبار دل (ادبیات مهدوی) آپریل 05, 2010, 08:04:27 am
پاسخ : مشاعره مهدوی توسط غبار دل (ادبیات مهدوی) آپریل 05, 2010, 07:02:56 am
پاسخ : نجوا و دلتنگیهای اقا توسط غبار دل (ادبیات مهدوی) آپریل 05, 2010, 06:57:42 am
پاسخ : درد دل با آقا توسط غبار دل (دعا ها و مناجات ها) آپریل 05, 2010, 06:55:23 am
پاسخ : اگر آقا را ببینید به او چه می گویید ؟ توسط غبار دل (ادبیات مهدوی) آپریل 05, 2010, 06:44:29 am
اگر آقا را ببینید به او چه می گویید ؟ توسط غبار دل (ادبیات مهدوی) آپریل 05, 2010, 06:25:33 am
پاسخ : انواع دعای سلامتی آقا توسط valayat (آوا ها و صدا ها) آپریل 05, 2010, 05:00:05 am
پاسخ : دلم انگاری گرفته، قد بغض یا کریما (خواجه امیری...) توسط valayat (آوا ها و صدا ها) آپریل 05, 2010, 04:56:18 am
پاسخ : تصاویر متحرک امام زمانی توسط روح الله رستمیان (کارهای گرافیکی وعکس ها) آپریل 04, 2010, 10:12:46 pm
پاسخ : انواع دعای سلامتی آقا توسط روح الله رستمیان (آوا ها و صدا ها) آپریل 04, 2010, 09:19:49 pm
پاسخ : انواع دعای سلامتی آقا توسط روح الله رستمیان (آوا ها و صدا ها) آپریل 04, 2010, 08:31:13 pm
پاسخ : انواع دعای سلامتی آقا توسط روح الله رستمیان (آوا ها و صدا ها) آپریل 04, 2010, 08:28:47 pm
پاسخ : انواع دعای سلامتی آقا توسط روح الله رستمیان (آوا ها و صدا ها) آپریل 04, 2010, 08:26:41 pm
پاسخ : انواع دعای سلامتی آقا توسط روح الله رستمیان (آوا ها و صدا ها) آپریل 04, 2010, 08:21:04 pm
پاسخ : انواع دعای سلامتی آقا توسط روح الله رستمیان (آوا ها و صدا ها) آپریل 04, 2010, 08:18:44 pm
پاسخ : انواع دعای سلامتی آقا توسط روح الله رستمیان (آوا ها و صدا ها) آپریل 04, 2010, 08:13:00 pm
پاسخ : انواع دعای سلامتی آقا توسط روح الله رستمیان (آوا ها و صدا ها) آپریل 04, 2010, 08:01:33 pm
انواع دعای سلامتی آقا توسط روح الله رستمیان (آوا ها و صدا ها) آپریل 04, 2010, 07:53:55 pm
پاسخ : امتحان مبارزه با نفس(رکوردبزن ورکوردتا ثبت کن) توسط روح الله رستمیان (سرگرمی وبازی های مهدوی) آپریل 04, 2010, 07:22:27 pm
امتحان مبارزه با نفس(رکوردبزن ورکوردتا ثبت کن) توسط روح الله رستمیان (سرگرمی وبازی های مهدوی) آپریل 04, 2010, 07:19:06 pm
پازل شماره 5 توسط روح الله رستمیان (سرگرمی وبازی های مهدوی) آپریل 04, 2010, 07:10:33 pm
پازل شماره 4 توسط روح الله رستمیان (سرگرمی وبازی های مهدوی) آپریل 04, 2010, 07:07:31 pm
پازل شماره 3 توسط روح الله رستمیان (سرگرمی وبازی های مهدوی) آپریل 04, 2010, 07:05:00 pm

)
نوشته شده توسط : توفیق کعبی

السلام علیک یا ابا صالح المهدی ادرکنی

 

 همه در جاده ايستاده اند................................
جاده خيلي شلوغه.....................
همه منتظر اند.......منتظر يه سفر كرده..................
مثل اينكه ساليان سال كه اون رو نديده اند....................
همه از اون حرف مي زنند
از خوبيش....از صداقتش.....از عدالتش
جاده خيلي تاريك............تاريك.....تاريك
همه با هم مي گن اگه اون بياد همه جا روشن ميشه.........................
يه دفعه هم جا روشن شد
همه فرياد مي زنند،همه در عجب اند...........................
لحظه ها به سرعت و پي در پي مي گذرند
بعد چند لحظه ديگه صداي نمي شنيدم،ديگه كسي رو نمي ديدم
فقط چشمانم يك نفر رو مي ديد صداي يك نفر رو مي شنيد
او قد بلند بود و يه لباس سفيد هم تنش كرده بود
يه پرچم سبز زيبام به دستش بود
يه دفعه پرچم رو تكان داد و فرياد زد:من آمدم....من با پرچم سبز عدالت آمدم.........
تقديم به يگانه موعودم مهدي جان

ميلاد با سعادت دوازدهمين ستاره آسمان امامت امام المنتظر كه چشم ها منتظر ديدن روي هم چو ماه اش مي باشند و دل ها خسته و بي قرار او،حضرت مهدي (عج)بر تمام عاشقان آن حضرت مبارك و فرخنده باد

)
نوشته شده توسط : توفیق کعبی

بسم الله الرحمن الرحیم

دینداری با مقتضیات زمان!

خب از قرار معلوم در هفته ی بسیج به سر می بریم و شاهد یک فضای شدیداً کلیشه ای هستیم و نیز ماست مالیزاسیون کردن قضیه توسط نهادهایی که یا به دنبال کاسه لیسی اند و یا اینکه مجبورند به این کار ، و فکر می کنند هر طوری شده باید یک چیزی از خودشان بیرون بدهند و این میشود که همه چیز توی ذوق میزند و هرکاری که انجام میشود نتیجه ی عکس دارد و البته خودشان که این چیزها را نمی فهمند الی الابد...

بگذریم از این چیزها و من بروم سر اصل مطلب که دارد حسابی اذیتم می کند و اگر من اینجا را نداشتم که بنویسم چه کار باید می کردم؟

و آن اینکه به مناسبت همین هفته بسیج باز قضیه عملیات ژانگولر خانمهای بسیجی اتفاق افتاده که البته پشت صحنه این اتفاقات همان آقایانی هستند که ذکرش رفت و اصلاً نمی فهمند دارند چه می کنند و قبلاً هم مفصل گفته ام ولی حالا یک گزارش جالب از همین دست که شبکه پنج خودمان نشان می دهد جایی جز تاسف برای آدم باقی نمی گذارد. دوستان سپاهی به مناسبت هفته بسیج داخل پارک لاله ورزش همگانی راه انداخته اند و خانمهای بسیجی با چادر چاقچور در حال دویدن هستند و البته خیلی هاشان آنقدر حیا دارند که بشود از چهره شان و از اینکه دویدنشان نصف و نیمه است فهمید که در مضیقه اند و سختشان است که جلوی دیدگان آنهمه اجنبی شروع کنند به دویدن، که چه بشود حالاااا؟! مثلاً سلامت جسم پیدا کنند؟! یا نه، فقط چون بعضیها نانشان به بولتن دادن و آمار دادن بیخودی است و می خواهند اینطوری مثلاً تکلیفشان را اهدا! کنند و از این بازی به نوایی برسند! باید قید حیا و عفت را زد و جل الخالق از این زمانه ی کثیف....

جالبتر از این می دانید چیست؟ اینکه طی مسابقات جهانی کاراته ی ژاپن، یک خانم ورزشکار به اصطلاح محجبه ایرانی وقتی می خواسته وارد میدان شود داور ممانعت کرده از قرار اینکه چون روسری بسته و اینجا همه در بوق و کرنا کرده اند که ای داد! ببینید نگذاشتند یک زن مسابقه بدهد چون حجاب داشته و این چه آزادی است که غربیها ادعا می کنند و ...

و کسی نیست بگوید بابا چه حجابی ؟ چه کشکی؟ و مثلاً چه فرقی هست بین این خانم با خانمهای دیگری که آنجا بی حجاب بوده اند جز آنکه این خانم ایرانی یک تکه پارچه سرش بوده و آنهای دیگر نه؟ چرا می خواهید واژه مبارک «حجاب» را از معنا و مفهوم خالی کنید مثل خیلی چیزهای دیگری که کردید؟ چرا فکر می کنید حجاب یعنی یک دستمال که به سر می بندند و مثلاً با همان پوشش که خانمهای بی حجاب هم آن را دارند ، جلوی چشم مردان اجنبی پشتک وارو زد و نمایش شهوت به راه انداخت؟

حالا بخش جذاب ماجرا آنجاست که علت جلوگیری داور مسابقه از حضور آن خانم به اصطلاح محجبه ، عدم دریافت مجوز از فدراسیون جهانی کاراته توسط فدراسیون کاراته ایران بوده و خود رئیس فدراسیون هم اعتراف کرده که فراموش کرده اند بایستی برای حضور در مسابقات با رعایت حجاب ( به اصطلاح خودشان البته ) از فدراسیون جهانی اجازه می گرفته اند ( همانطور که قبلاً گرفته اند و سارا خوش جمال را با حجاب به المپیک 2008 فرستادند و مشکلی هم پیش نیامد). این می شود که ضایع می شویم. تازه خیال کردیم این مثلاً حفظ حجاب که فقط بستن یک روسری است کاری است کارستان و دنیا را متحول می کند و نمی فهمیم که با باطل نمی شود حق را گسترش داد...

و از همه ی اینها جالبتر ماجرای افتتاحیه ی همایش «سرمایه گذاری گردشگری» در برج میلاد است که مثلاً برای قرآن خواندن ابتدای مراسم ، چند خانم با دف زنی و حرکات نمایشی (بخوانید رقص اسلامی!) قرآن را می آورند تا بالای سِن و مثلاً تحویل قاری می دهند و پس از پایان قرائت باز به همان شکل قرآن را از سالن بیرون می برند.

این ماجرا البته باعث می شود که بعضی از نمایندگان مجلس و فراکسیونهای روحانیون و قرآن و عترت اعتراض کنند و این کار را تلاشی هنری بخوانند که البته سرانجام به وهن قرآن و توهین به عظمت کتاب آسمانی منجر شده. و نیز دو مرجع تقلید یعنی «آیت الله مکارم شیرازی» و «آیت الله صافی گلپایگانی» هم از این برنامه انتقاد  کنند و انجام چنین حرکتهایی را آنهم توسط یک نهاد دولتی ، مخرب اعلام کنند. که البته این قسمت ماجرا خیلی خوب است و آدم امیدوار می شود به اینکه مراجع تقلید هنوز به دنبال اصلاح امور هستند و کاملاً مایوس نشده اند و البته آنطرف دیگر ماجرا استعفای «معاون سرمایه گذاری میراث فرهنگی» است که دبیری این همایش را به عهده داشته و البته تاسف بار اینجاست که در نامه 6 صفحه ای استعفا نامه اش به منتقدان تاخته و از همایش و نحوه آغازین آن دفاع کرده و این یعنی اینکه مراجع تقلید بروند کشکشان را بسابند و چیزی حالیشان نیست و دین را هم هرجور که اقتضا کند می شود تفسیر کرد و اصلاً رعایت مقتضیات زمان یعنی همین ....

)
نوشته شده توسط : توفیق کعبی


نقش تربيتي زنان و مادران درتربيت ياران حضرت مهدي (ع )
 

نويسنده:سيد محمدرضا علاء الدين - انسيه شيخ زاده




 

مقدمه :
 

تبيين ارزش و مقام زن و نقش تربيتي آن درآيات نوراني قرآن کريم و روايات حضرات معصومين (ع ) فرع بر انسان شناسي است و آن نيزخود ازهستي شناسي و توحيد نشات مي گيرد و زن عنصرتابناکي است که زيربناي همه فضيلت هاي انساني و ارزش هاي والاي خليفه الله درجهان است (1) نقشي که اسلام براي زن در نظام جامع تربيتي خود قائل است دقيقاً منطبق برفطرت و جايگاه او درنظام آفرينش است و دشوارترين و ظريفترين مسووليت ها که به عهده پيامبران بوده برعهده زنها گذاشته شده است و آن تربيت فرزند است .زن با برخورداري از ويژگيهاي خاص جسمي و روحي نقش مادري و تربيت فرزند را که زير بنائي ترين نقش ها درنظام خلقت است و صلاح و فساد جوامع بدان بستگي دارد عهده داراست . مکتب اسلام براي تربيت فرزند که يقيناً سرنوشت جوامع را رقم مي زند آنقدراهميت قائل است که براي انتخاب همسر و آداب و رفتار پدر و مادر قبل از انعقاد نطفه از رحم مادر،دوران بارداري مادرتا دوران تولد و شيرخوارگي و تا دوران کودکي نوجواني و جواني دستورالعملي دقيق تنظيم و ارائه نموده است که رعايت آن تربيت نسل صحيح و لايقي را دربردارد .
مروري بر زندگي شخصيت هاي بزرگ و وارسته تاريخ که نقطه عطفي درتاريخ بشري شمرده مي شود و منشاء خدمات برکات فراواني بوده اند نشان مي دهد که زنان و مادراني تربيت شده و مومنه نقش اساسي و تعيين کننده درتربيت آن شخصيت ها داشته اند .يکي ازعلل و عوامل مهم عدم توفيق جوامع درامر(تربيت نسل پيش رو و آينده)بي توجهي به نقش معجزه آميز و حياتي زن درموقعيت مادري بوده است .درفرهنگ اسلامي موضوع مهدويت و انتظارفرج و ظهورو تشکيل حکومت آن حضرت يکي ازافق هاي بسيار روشن انسان سازو تعالي بخشي است که تحقق عيني و عملي اين موضوع نيازمند انسانهاي تربيت شده اي است که ازهرحيث آمادگي ياري و حضورخالصانه تحت نظر امام عصرخود و قرآن ناطق الهي را داشته باشد و تمامي ابعادي که براي مهدي ياوران متصوراست دروجود آنها جلوه کرده و نسخه اي ازاسوه حسنه قرآني باشند .متعلق تربيت ديني همان تربيت اخلاقي است که پيامبراکرم (ص ) فرمودند :(اني بعثت لاتمم مکارم الااخلاق )همانا من براي کامل کردن کرامتهاي اخلاقي مبعوث شده ام .(2) . مفاهيمي ازقبيل برو نيکي،خير،معروف ،احسان ، عدل ،اجتناب از فحشا ،منکرو ظلم و ...حاکي ازرويکرد اخلاق و تربيت ديني است برخي از آيات دراين باره عبارتند از:اعراف 33 و 199 .بقره 78 و195 و 263 وآل عمران 104 و 193 و 198 .قصص 77 . هود 71 . مومنون 96 . اسراء53 ،بقره169و268، عنکبوت 45 . انعام 151 .
قرآن کسب معرفت را صرفاً ابزاري براي نيل به تحول اخلاق مي داند چه معرفت درسطح جهان شناسي باشد چه آگاهي از امورغيب و چه معرفت ازوقايع تاريخي ( هود 120 . قمر 4 . يوسف 3 . نازعات 34 )ازديگر نگاه قرآن به احکام و شريعت نيزنگاهي حاکي از اخلاق مداري است (و اقم الصلوه ان الصلوه تنهي عن الفحشاء و المنکر)و نماز را به پا دار که نمازازکار زشت و ناپسند باز مي دارد .( عنکبوت 54 . بقره 771 و 183 . توبه 1 تا 3 ) براين مطلب دلالت دارند .
دراين عرصه نقش اخلاق فردي خانوادگي ديني وعبادي مادران حائزاهميت بوده و مهدي باوري و تاسي به اخلاق قرآني امام عصرو معرفت و محبت خالصانه به آن حضرت مي تواند باعث کشش و گرايش و علاقه خانواده به ويژه فرزندان به مکتب اهل بيت عصمت و طهارت به ويژه امام مهدي (ع ) گردد و مسلماً زني مي تواند در ظهور و قيام و نصرت حضرت نقش داشته باشد که با ترسيم افق و چشم انداز زيبايي مهدويت و ظهور و نهضت فراگيرش به تربيت بهترين ياوران براي حضرت اقدام نمايد .

نقش و جايگاه تربيتي زنان، تربيت مهدوي فرزندان
 

نقش و جايگاه تربيت زنان :انسان شگفت ترين مخلوق خداوند و والاترين نشانه قدرت حق است که استعداد وصف به همه صفات و کمالات الهي را دارد و آفريده شده است تابه مقام خليفه اللهي برسد و اين سيرجزبا تربيت حقيقي ميسرنمي گردد . امام خميني (ره ) درباره سيرتربيتي انسان فرموده است :(انسان مراتب سيرش از طبيعت است تا مافوق طبيعت تا برسد به آنجايي که مقام الوهيت است سيرازطبيعت تا رسيدن به مقامي که غيرازخدا هيچ نبيند . اين موجود قابل اين است که ازاين طبيعت سيربکند و تمام معنويت ها را درخويش با تربيت صحيح ايجاد بکند و برسد به مقامي که حتي فوق مقام ملائکه باشد.انسان موجودي است که خداي تبارک و تعالي او را خلق کرده است براي اينکه همه جهاتي که درعالم هست، درانسان هست منتهي به شکل قوه و استعداد است و اين استعدادها بايد فعليت و تحقق پيدا کند (3) اگراين تحول براساس تربيتي رباني در انسان محقق نشود انسان درمرتبه حيوانيت متوقف مي ماند و استعدادهاي خود را دراين جهت به کارمي گيرد .همه تلاش پيام آوران الهي براين بوده است که انسان را تربيت کنند . پيام آوران الهي مبعوث شدند تا انسان را به آداب الهي و مکارم اخلاقي متصف نمايند . تربيت ازجمله واژه هايي است که بسياري از مفاهيم فرهنگ اسلامي را دردرون خود جاي مي دهد . تربيت يعني پرورش جميع استعدادهاي فکري روحي و جسمي انسان دراسلام زن و مرد از جهت انسانيت و ارزش عمل مساوي مي باشند ولي همان گونه که دربعضي از صفات و فعاليت ها مرد بر زن برتري دارد زن نيز داراي خصوصياتي است که ازآن جهت بر مرد برتري دارد و آن دلي سرشار از مهر و پرعاطفه، نوع دوست ،نوع پرور، رقيق القلب و فداکاري است براي همين خداي متعال اين وظيفه خطيرو مهم انسان سازي و تربيت فرزند را برعهده زن قرار داده است .امام خميني(ره)دراين باره فرموده اند :نقش زنان درعالم از ويژگيهاي خاص برخوردار است . صلاح و فساد يک جامعه از صلاح و فساد زنان در آن جامعه سرچشمه مي گيرد .(4)

تربيت وراثتي کودکان درنهاد خانواده :
 

زن يکتا موجودي است که مي تواند ازدامن خود افرادي به جامعه تحويل دهد که از برکاتش يک جامعه بلکه جامعه ها به استقامت و ارزشهاي والاي انساني کشيده شوند و مي تواند به عکس آن باشد .(5)
مادر بارزترين منشأ آسايش مهر و عالي ترين منبع سعادت خانوادگي است .مادرمظهر عاطفه و مهرو سنگ صبورو چهره دوست داشتني خانه است که با رافت خود محيط خانه را آرام و اهل منزل را مسرور مي سازد. اوست که درخانه مدينه فاضله مي سازد و به پرورش و سازندگي شخصيت ها مي پردازد . مادر موجب تحول درجسم و روان کودک است و اوست که مي تواند تغييرات مطلوب را در فرزندان ايجاد کند و منتظرواقعي و سرباز امام زمان ( عج ) بسازد .خوشبختي هر جامعه مرهون تربيت خانوادگي افراد آن است و نقش اساسي درخانواده به عهده مادران مي باشد تا آنجا که مي شود گفت مادربا يک دست گهواره کودک و با دست ديگرجهان را به حرکت درمي آورد . (الولد مطبوع علي امه -فرزند ساخته شده مادراست ) (6)ازنظراخلاق و طبيعت و ديانت تربيت را اگرامري دائمي به حساب آوريم و اگرکودک را تا هفت سال اول درخانه و همراه مادربدانيم بايد اعتراف کنيم که بخش اعظم تأثيرگذاري ها ازسوي مادراست و بيشترخلق و خو و رفتارهاي کودکان حتي در سنين جواني وبعد ازآن نشات گرفته از مادراست .
اينچنين اهميت نقش مادر درتربيت و زمينه سازي ظهورحضرت مهدي (عج )مشخص مي شود .مادري که با رفتارالگويي خود انسان مي پرورد و طفل را ازعالم ناپاکي ها دورمي دارد و دراو مهرو صفا ،خيرخواهي و خيرانديشي نسبت به ديگران به وجود مي آورد .مادر شکل دهنده شخصيت کودک مي باشد.کاراو ظريف و حساس است و بايستي براساس معيارهاي دين دراخلاق و تربيت فعاليت کند هيچ عملي شرافت مندانه ترازانجام وظيفه مادري نيست .مادربايد درس تعهد ومسووليت و شرافت و انسان بودن را به فرزند خويش بياموزد .پس بايد خود اول درجنبه خود سازي قيام و اقدام کند.او بايد مظهرعدل و ارزشهاي انساني فکرو برکنارازبدخواهي و بدانديشي باشد .و دريک کلمه انساني تزکيه شده باشد .
«زن بايد موقعيت حساس خويش را در پرورش انسان و حياط انساني جامعه درک کرده باشد و به نقش عظيم خويش درمحيط خانه که محل اجراي مسووليت هاي الهي است واقف باشد و عالي ترين و زيبنده ترين هنرزن در پرورش و تربيت انسان الهي ظهورفعلي مي يابد .(7)
لذا وظيفه زنان درقبال همسر و فرزندان وظيفه بسيارخطيري است نبايد محيط خانه را کوچک شمرد و ازمسووليت تربيت فرزند شانه خالي کرد.زن نمونه رفتارو شخصيت است و همه رفتارو حالات او ميزان الگوي فرزندان است .آري تربيت شدگان دراين مدرسه هر درسي بياموزند درميدان بزرگ اجتماع به مرحله بروزو ظهور درخواهند آورد .درس عملي تقوا وخدا ترسي او ،راهنما و نافذ در قلب اعضاي خانه است و برعکس او مي تواند منشا رذيلت ها باشد .
«زن انسان است ،آن هم يک انسان بزرگ، زن مربي جامعه است از دامن زن ،انسان ها پيدا مي شوند .مربي انسان ها زن است،سعادت و شقاوت کشورها بسته به وجود زن است زن با تربيت صحيح خودش انسان درست مي کند و با تربيت صحيح خودش کشوري را آباد مي کند .قرآن کريم انسان ساز است و زن نيز انسان ساز، وظيفه زن ها انسان سازي است (8)
با توجه به شواهد و مستندات ذکرشده اهميت و جايگاه تربيت فرزند و سهمي که مادر دراين مورد به خصوص درزمينه سازي ظهورامام زمان (عج ) با پرورش وتربيت فرزندان خود دارد معلوم مي گردد .پيامبر اکرم (ص ) فرموده اند :
«کل مولود يولد علي الفطره فابواه يهودانه و ينصرانه »هرکودکي براساس فطرت پاک به دنيا مي آيد و اين پدر و مادرش هستند که او را يهودي و نصراني تربيت مي کنند .(9)

تربيت مهدوي فرزندان :
 

نقشي که مادران درايجاد و تثبيت صفات ياوران حضرت درفرزندانشان دارند نقشي بسيارمهم و تربيت ديني و تاثيرگذاراست .از جمله خصوصيات تربيت ديني و ازمهم ترين صفات ياران امام، ايمان محکم آنها است، خداوند درقرآن مي فرمايد :«اي کساني که ايمان آورده ايد هرکدام ازشما که از دينش بازگردد خداوند به زودي قومي را جايگزين آنان مي کند که دوستشان دارند و آنان نيزخداي را دوست دارند و از ملامت سرزنش کنندگان نمي هراسند.اين فضل الهي است که به هرکس که بخواهند عطا مي کنند ».(10) ازبررسي مفهوم اين آيه در مي يابيم که مخاطبين آن مومناني هستند که هنوزدربوته آزمايش قرارنگرفته اند و آنان پس ازامتحان الهي به دو دسته تقسيم مي شوند :گروهي به سبب سستي ايمان درآزمايش و عکس العمل هاي ناپسندشان دربرخورد با حوادث روزگار که منافي با ايمان و حق و هدايت است زمينه ارتداد خود را فراهم مي آورند و دسته اي ديگرکه آزمون الهي را درهمه مراحل با سربلندي طي مي کنند کساني هستند که براي برپايي نظام جهاني الهي درنظرگرفته شده اند و هماناني هستند که خداوند براي ياري امام مهدي (عج ) ذخيره فرموده است .ايمان حقيقي است دروجود انسان که ازابتداي خلقت درفطرت او نهادينه شده اما آنچه مهم است اين است که بايد درسايه تعليم و تربيت انبياء شکوفا گردد و به نهايت خود برسد .هنگامي که انسان پا به عرصه دنيا مي گذارد اعتقاد به خدا و ولايت اوليائش و سايراصول دين در زمين دل او وجود دارد ولي بايد با هدايت و آموزش هاي مادراحياء و تثبيت گردد تا مبادا فتنه هاي روزگار و وسوسه هاي دشمنان خدا ريشه اين اعتقاد را در دل او بخشکانند اما کارکردن روي اعتقادات فرزندي که همچون دوربين فيلم برداري بسياراثرپذير و حساس است دقت و ظرافت زيادي لازم دارد .يک زن اگرخود را درزمينه اعتقادات و معرفت محکم و قوي نکرده باشد و خود دچار شبهات و انحرافات فکري باشد هرگز نمي تواند فرزندي را تربيت کند که امام خود را ياري نمايد چرا که مادرحلقه اصلي اتصال دهنده فرزند به وجود نازنين حضرت مهدي ارواحنا فداه است .يک زن مومنه خود به حقيقت ايمان دست يافته علاوه برآنکه ابعاد وجودي او کاملاً هماهنگ و کامل است .اهميت مسووليتي که خداوند درتربيت فرزند برعهده او نهاده به خوبي درک مي کند و با تلاش و همت دراين زمينه مي کوشد و به ياري خدا و عنايات حضرت ،فرزندي با ايمان به حقايق الهي پرورش خواهد داد و مسلماً چنين فرزندي که ازابتداي حيات دردامان چنين مادري پرورش يافته با حقيقت ايمان کامل آشنا گرديده و هرگز ازراه خدا انحراف پيدا نکرده و در نهايت ازبهترين کساني است که درشرايط سخت با حفظ ايمان دردوران غيبت امام عصر(عج )دين خود را که دراصل وجود مقدس حضرت ولي عصر (عج ) است را رها نمي کند .
سيد بن طاووسي ازابن رزين غافقي نقل مي کند که مي گفت از حضرت علي (ع ) شنيدم درتوصيف ياران امام زمان (عج ) فرمودند : «ايشان چون مشعلهاي فروزانند که دلهاي استوارشان بسان قنديل هاي نور درسينه هاشان آويخته است .اين مردان تنها ازخدا مي ترسند ...به هرسوي روي آورند ترس و بيم از هيبت آنان پيشاپيش دردل مردمان افتد و تاب مقاومت ازهمه گرفته شود .آنان ازتلاش هايي که برمصالح منحرفان ضربه مي زند و موجب خشم کافران مي گردد دست نمي کشند و از ملامت هايشان بيمي به خود راه نمي دهند و پيروزي آنان درامتحان الهي نتيجه فداکاري هاي بي دريغ است که درطول حيات خود و براي هدايت و عدالت که بالاترين مقصود ايشان بوده است انجام داده اند .شجاعت ،ويژگي لشکرامام مهدي (عج )است و همگي آنان ازشجاعت درجهاد براي برپايي عدالت برخوردارند.»(11)مادري که هيچ گونه ضعف ونقص ايماني و معنوي نداشته باشد، فرزندي پرورش مي دهد که به عزت نفس دست يافته و حقيقتاً مصادق «اذله علي المومنين و اعزه علي الکافرين »(12)
که اين فروتني درمقابل مومنين و سربلندي در مقابل کافرين و بي دينان ازبارزترين صفات و خصوصيات ياران حضرت مهدي (عج ) است .ايمان پولادين سربازان امام درنهايت آنان را به دو نتيجه قابل تفکيک ،شجاعت و عبادت مي رساند .
مادري که سالها در راه رسيدن به خدا مورد امتحانات سخت واقع شده و درتمام موارد استقامت ورزيده و رذائل راازخود بيرون کرده،و ازغيرخدا ترسي به دل راه نداده شير زني است که مي تواند چونان فرزندان بزرگوار حضرت زهرا (س )و حضرت زينب (س ) و ... تربيت کند که در راه دفاع از ولايت و امام عصر هيچ بيم و ترسي به خود راه نمي دهند .
عبادت صفتي است که براي ايجاد آن زمينه هايي چون عشق به طاعت و شناخت حق خدا و خشيت از مقام پروردگارلازم است .خستگي ناپذيري يک زن مهذب و کامل درراه عبادت حق تعالي و مناجات هاي شبانه و دعا و تسبيح او در روز مانند بانوي بزرگواراسلام حضرت فاطمه ( س )اين زمينه ها را به تدريج در روح فرزندان ايجاد مي کندچرا که فرزندي که از ابتدا و بيش ازهمه درکنارمادر است و بيشترين تاثيرپذيري را ازمادردارد با روح تعبد وحقيقت بندگي آشنا مي شود و همواره دراين طريق مي کوشد .مادري که دراثر تقوا و پرهيزکاري به سرچشمه حکمت دست يافته و تمتم اعمال و رفتارخود را برطبق ميزان صراط مستقيم قرارمي دهد بهترين الگو براي فرزند خود درقرارگيري درجاده حرکت به سوي خداست و جان فرزند را با آب بينش و حکمت الهي سيراب مي گرداند .

نتيجه :
 

به دنيا آوردن فرزندان و تربيت نمودن آنها هنرمخصوص و رازآفرينش زن است . ازاين راه است که زن تشبه به الله و تشبه به صفات الله پيدا مي کند و ازاين راه است که زن مظهرخلاقيت الله مي شود و مورد کرامت پروردگار واقع مي گردد .(13)يکي از زيباترين اثرات تربيتي که يک مادر در ايجاد روحيه عشق و فداکاري در راه امام زمان ( عج ) دارد عشق و محبتي است که او به سالارشهيدان ابا عبدالله الحسين دارد و شيره اين عشق را با سوز و گريه خود و علاقه اي که به آن حضرت دارد در روح کودک خود مي ريزد .آنگاه اين فرزند با تمام وجود در صف ياوران حضرت مهدي (اروحنا فداه ) نداي يا لثارات الحسين (ع ) سر مي دهد و در رکاب امام عصر (ع ) به طلب خون حسين (ع ) بر مي خيزد با درک اهميت نقش مادران در تربيت شايسته است . بانوان شيوه تربيت ديني را الگوي خود قراردهند و دراين مسيراز زندگي زنان مومن درس بگيرند تمام حرکات کارها وگفتارها در روحيه کودکان موثراست پس بايد محيط خانه را بسيارحساس دانست و از آن به عنوان کارخانه آدم سازي و دانشگاه انسانيت استفاده کرد.اهميت نقش زنان در تربيت فرزند را نمي توان ناديده گرفت با همه تاثيراتي که طفل ازجامعه مدرسه و معلم مي گيرد بازتحت نفوذ خانواده به خصوص مادراست .شخصيت هاي بزرگ بيشترموفقيت خود را مرهون مادراني مي دانند که به وظايف ويژه خود عمل کرده اند و در ساختن شخصيتي موثرازآنان نقش اساسي داشته اند، لذا اسلام زن را به مسووليت پرورش نوباوگان باغ بشريت متعهد مي کند . اسلام اداره يکي ازمقدسات اسلام و اجتماع اسلامي يعني کانون خانواده را به عهده زنان گذاشته است زيرا اين کانون بهترين پرورشگاهي است که اخلاق و عقائد و قوانين اسلام درجان انسان به واسطه تربيت قرار مي گيرد و تثبيت مي شود.با ارزش ترين برنامه اي که اسلام براي پايدار ساختن اجتماع بشريت در آن مي کوشد اداره بخش هايي از جامعه است که منطبق با استعداد و فطرت بانوان است. پس زنان چنين رسالت خطيري را به نحو احسن شناخته و انجام رسانند .اينها همه گوشه هايي بود ازنقشي که مادر خود ساخته مي تواند درتثبيت فضائل اخلاقي و ساختن يک منتظر واقعي ايجاد نمايد و بدين وسيله زمينه سازظهور موفورالسرور آن حضرت و ازخادمين و ياوران ايشان باشد .
 
)
نوشته شده توسط : توفیق کعبی

هر یک قوة چهل مرد را دارند

دل‌هایشان مانند پارة آهن یا پارة فولاد محکم می‌گردد

از شیر دلیرتر می‌شوند

از نیزه‌ کاری‌تر خواهند بود

شمشیر آن‌ها از آسمان می‌آید، در حالی که اسامی خود و پدراشان بر روی آن‌ها نوشته شده است

عاشق و مطیع امام(ع) هستند مانند اطاعت یک کنیز از مولایش

بر روی زمین که راه می‌روند زمین افتخار می‌کند و می‌گوید «مرّ بی صاحب القائم؛ یاور حضرت قائم(ع) از من عبور کرد.»

اگر بر کوه‌ها بگذرند، کوه‌ها در هم فرو ریزند

دست از شمشیرهای خود باز نمی‌گیرند تا آن که خدای تعالی راضی شود

پارسایان شب

شیران روز

اینان تنها از خدای متعال می‌ترسند

فریاد «لا إله إلّا الله» آنان بلند است

همواره آرزوی شهادت را دارند

بادهای مختلف آن‌ها را از مسیر حق جدا نمی‌کند

اکثر این 313 نفر جوانند

اکثر این 313 نفر عجمی هستند

شعار یاران حضرت مهدی(ع)، «یالثارات الحسین؛ بیاید به خون‌خواهی حسین» است.1

)

صفحه قبل 1 صفحه بعد

متن دلخواه شما